سفارش تبلیغ
صبا ویژن


فطرس

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که نه باید برم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست



نوشته شده در دوشنبه 87/5/28ساعت 1:16 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |

در دل و جان خانه کردی عاقبتآمدی کآتش در این عالم زنیای ز عشقت عالمی ویران شدهمن تو را مشغول می کردم دلا

هر دو را دیوانه کردی عاقبتوانگشتی تا نکردی عاقبتقصد این ویرانه کردی عاقبتیاد آن افسانه کردی عاقبت


نوشته شده در شنبه 87/4/29ساعت 12:45 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |

ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ماای نور ما ای سور ما ای دولت منصورماای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ماای یار ما عیار ما دام دل خمار مادر گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل

   

ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ماجوشی بنه در شور ما تا میشود انگور ماآتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ماپا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ماوز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما


نوشته شده در سه شنبه 87/4/25ساعت 2:28 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |

تورامن زهر شیرین خوانم ای عشق

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگرـ هر لحظه ـ رنگی تازه گیری،

به غیر از زهر شیرینت نخواهم

تو زهری زهر گرم گرم سینه سوزی

تو شیرینی که شور هستی از توست

شراب جام خورشیدی که جان را

نشاط از تو ،غم از تو، مستی از توست

به آسانی مرا از من ربودی

درون کوره غم آزمودی

دلت آخر به سر گردانیم سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتن دل از عشق بر گیر!

که:نیرنگ است و افسوس است و جادوست!

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که او زهر است اما ...نوش داروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود،

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه درد

غمی شیرین دلم را می نوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد:

مرا مهر تو در دل جاودانی است.

وگر عمرم به ناکامی سر آید

تورا دارم که مرگم زندگانی ست


نوشته شده در سه شنبه 87/4/25ساعت 2:25 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

 

ای دل اندر بند زلفش ازپریشانی منال

مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش

 

رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار

کار ملک است انکه تدبیر وتامل بایدش

 

تکیه بر تقوی ودانش درطریقت کافریست  

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش


نوشته شده در پنج شنبه 87/3/9ساعت 12:51 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |

سرمشقهای آب بابا یادمان رفت
رسم نوشتن با قلمها یادمان رفت
گل کردن لبخندهای همکلاسی
در یک نگاه ساده حتی یادمان رفت
ترس از معلم، حل تمرین، پای تخته
آن روزهای بی کلک را یادمان رفت
راه فرار از مشقهای زنگ اول
ای وای ننوشتیم آقا یادمان رفت
آنروزها را آنقدر شوخی گرفتیم
جدیت تصمیم کبری یادمان رفت
شعر خدای مهربان را حفظ کردیم
یادش بخیر اما خدا را یادمان رفت
در گوشمان خواندند رسم آدمیت
آن حرفها را زود اما یادمان رفت
فردا چه کاره می شوی؟ موضوع انشا
ساده نوشتیم انقدر تا یادمان رفت
دیروز تکلیف آب بابا بود و خط خورد
تکلیف فردا نان و بابا یادمان رفت

نوشته شده در پنج شنبه 87/2/12ساعت 11:13 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

 
حالمان بد نیست غم کم می خوریم
کم که نه هر روز کم کم می خوریم
 
در میان خلق سر در گم شدم
عاقبت آلوده ی مردم شدم

آب می خواهم سرابم می دهند
عشق می خواهم عذابم می دهند

بعد از این با بی کسی خو می کنم
آنچه در دل داشتم رو می کنم
برگرفته از  اnikoo86.blogfa.com/)

 

نوشته شده در یکشنبه 86/12/12ساعت 6:36 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم


نوشته شده در یکشنبه 86/12/12ساعت 6:26 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

میگویی برای قلبت دامی پهن کرده ام تا دوباره

عاشقت کنم عزیزکم تا به حال .....کسی اینگونه کلاغ هم نگرفته است

 

من هرروز در تلاشم تا خاطرم بماند وتو هرشب دعا میکنی که فراموش کنی

خاطراتمان چه بلا تکلیف اند...

 


نوشته شده در پنج شنبه 86/12/2ساعت 1:43 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

من کنار دیوار

ودر این هبوط سرد

غرق میشوم ودلم می خواهد

تو را صدا کنم وبدانم هستی

و میشنوی ومیبینی ومیدانی

که من به زور وبه اجبار

بدون تو نفس میکشم

اینو دوست گلم زهرا جون نوشته

امیدوارم ناراحت نشه که اینو تو سایتم نوشتم

 


نوشته شده در جمعه 86/11/19ساعت 1:34 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ