فطرس
مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروزها ، دیروزها دیدگانم همچو دالان های تار گونه هایم همچو مرمر های سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریاد درد خاک می خواند مرا هر دم به خویش می رسند از راه تا در خاکم نهند آه شاید عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غمناکم نهند می رهم از خویش و می مانم ز خویش هر چه بر جا مانده ویران می شود روح من چون بادبان قایقی در افق ها دور و پنهان می شود بعد ها نام مرا باران و باد نرم می شویند از رخسار سنگ گور من گمنام می ماند به راه فارغ از افسانه های نام و ننگ به آسمون سپردم چشم از تو بر نداره ، مراقب تو باشه سرت بلا نیاره ، تا تو نخوای نتابه ، دلت گرفت بباره همیشه با تو باشه تو رو تنها نذاره . . . نه از خاکم نه از بادم ، نه در بندم نه آزادم نه آن لیلا ترین مجنون ، نه آن شیرین نه فرهادم فقط مثل تو غمگینم ، فقط مثل تو دلتنگم اگر آبی تر از آبم ، اگر همزاد مهتابم بدون تو چه بی رنگم ، بدون تو چه بی تابم . . . همان طور که شاپرک ها نمی توانند دشت آبی آسمان را از یاد ببرند ، من هم چشمان زیبایت را فراموش نمیکنم . تصویر زیبایت نه تنها در ذهنم بلکه در قلبم جا دارد . ای کاش بدانی قصر آرزو هایم را در ساحل چشمانت ساخته ام تا قلبت ماوایی باشد برای عشق پاک و مقدسم خدا حافظی کرده بودم چون فکر میکردم دیگه بر نمیگردم ولی حالا به اسرار دوستای گلم برگشتم به احترام همشون بازم مینویسم انشاالله جدی تر از همیشه ممنون از اونایی که تو این مدت که نبودم هوامو داشتن و وبم خالی از بازدید نبود از دوست گلم فاطی جون که وبم رو به روز میکرد ممنونم صبـر کن گریه زمین گیر شود بعد برو آسمان قصه ی منـدیر شود بعد برو دلم از ناله ی بشکسته ی تو سیر نگشت تا دل از قامت تو سیر شود بعـد برو سال ها ساعت عمرم به تماشای تو رفت دست بگذار پسر پیر شود بعـد برو خسته ی اشکی اگرهست تو هم صبر نمای این سفر اشک به زنجیـر شود بعد برو جان مرغی که پر و بال تکیده است نگر مرغ اگرزنده به تقـدیر شود بعد برو محنت فـاصله ها ایل دلم را بشکست خواب چون قابل ِتعبیـرشود بعد برو هر که جـانی به در آرد به قصاصش ببرند غم در این محکمـه تقصیر شود بعد برو ماه در عقرب غم داس به خرمن نبـرند صبر کن "زود" چه قـدردیرشود بعد برو عشق اگر کشته به شمشیر شود بعـد برو صبر کن تا که ببینی قفـس سینه ی یار هدف قبضه ی پنج تیـر شود بعد برو اینو میدونم بدون تو شبها با غم ها مهمونم تو نباشی پیشم بی تو من ویرونم خدا حافظ ای یار...... مهربونم خداحافظ واسه همیشه خداحافظ دوستای پارسی بلاگی چنین با مهربانی خواندنت چیست ؟ بدین نامهربانی راندنت چیست ؟ بپرس از این دل دیوانه من که ای بیچاره ماندنت چیست ؟
شکفتی همچو گل در بازوانم
درخشیدی چو می در جام جانم
به بال نغمه آن چشم وحشی
کشاندی تا بهشت جاودانم
باورم نیست که افتـادی و افتاده شدم
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |