فطرس
تورامن زهر شیرین خوانم ای عشق که نامی خوشتر از اینت ندانم وگرـ هر لحظه ـ رنگی تازه گیری، به غیر از زهر شیرینت نخواهم تو زهری زهر گرم گرم سینه سوزی تو شیرینی که شور هستی از توست شراب جام خورشیدی که جان را نشاط از تو ،غم از تو، مستی از توست به آسانی مرا از من ربودی درون کوره غم آزمودی دلت آخر به سر گردانیم سوخت نگاهم را به زیبایی گشودی بسی گفتن دل از عشق بر گیر! که:نیرنگ است و افسوس است و جادوست! ولی ما دل به او بستیم و دیدیم که او زهر است اما ...نوش داروست! چه غم دارم که این زهر تب آلود، تنم را در جدایی می گدازد از آن شادم که در هنگامه درد غمی شیرین دلم را می نوازد. اگر مرگم به نامردی نگیرد: مرا مهر تو در دل جاودانی است. وگر عمرم به ناکامی سر آید تورا دارم که مرگم زندگانی ست
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |