سفارش تبلیغ
صبا ویژن


فطرس

اگر رفتم شدی تنها حلالم کن.......اگر خشکید چشمات؛یا شدن دریا حلالم کن

تو میدونی که این قصه نهایت آخری داره.....اگر خنجر زدش پشتم یه روز دنیا حلالم کن

اگر عشق من آب میشه کنار عشق پاک تو.....منو عفو کن؛به حکم دل نشم رسوا؛حلالم کن

نه پاییزم کنار تو؛نه میخندم به حال تو......ولی یک روز باید رفت!چرا حاشا؟ حلالم کن

یه روزی بوسه ی شادی؛یه روزی بوسه از غمها.....همینه راز این دنیابرای ما!حلالم کن

قسم میدم تو را همراز؛تو هم آغازو هم پرواز.......تو ای ماه وتو ای دریا؛تو ای زیبا حلالم کن

نوشتم زیر نورماه برایت آخرین مصرع......اگه خوب یا که بد بودم؛ببخش من را حلالم کن!!!


نوشته شده در پنج شنبه 90/2/15ساعت 6:59 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |


نوشته شده در جمعه 90/2/9ساعت 4:28 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

دلم تنگ است دلم میسوزد از باغی که میسوزد  نه دیداری نه بیداری نه دستی از سریاری  مراآشفته میدارد چنین آشفته بازاری  تمام عمربستیم وشکستیم بجزبارپشیمانی نبستیم  جوانی راسفرکردیم تامرگ نفهمیدیم به دنبال چه هستیم  "عجب آشفته بازاریست دنیا  عجب بیهوده تکراریست دنیا"چه رنجی ازمحبت هاکشیدیم برهنه پا به تیغستان دویدیم  نگاه آشنادراین همه چشم ندیدیم وندیدیم وندیدیم  سبک بالان ساحل ها ندیدند/به دوش خستگان باریست دنیا/مرادراوج حسرتها رهاکرد/عجب یار وفاداریست دنیا/عجب بیهوده تکراریست دنیا/میان آنجه باید باشدنیست عجب فرسوده دیواریست دنیا/عجب خواب پریشانیست دنیا/عجب دریای طوفانیست دنیا/عجب آشفته بازاریست دنیا/عجب یار وفاداریست دنیا...


نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت 1:56 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

هراس من از مرگ نیست هراس من از بی تو زیستن است

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

بزن زخم زبان از زهر پرکن استکانمرا

که خود با دست خود بر باد دادم دودمانمرا

 

بخواهم یا نخواهم سرنوشتم را پذیرفتم

پذیرفتم که تنها بگذرانم هفت خوانم را


 
شکایت از شکست ناجوانمردانه جایز نیست

که خود در آستین پرورده بودم دشمنانمرا

 

پشیمانم اگر نالیده ام از بخت نابختم

در اینجا هیچ کس حتی نمی فهمد زبانمرا

 

سراغ  زنده مانی یا سراغ مرگ باید رفت

خداوندا چه مشکل طرح کردی امتحانمرا

 

"الهام دیداریان"

 

درست نزدیک پاییز بود

کلاغای جوون مردن

سگا از گشنگی زنجیر می خوردن

درس نزدیک پاییز بود

هوا بد بود

زمین انگشت توی چشم ما می کرد

درای خونه رو هی باد وا می کرد

می گفتن کدخدا تو حوض خونه اش خود کشی کرده

سگش زنجیر خورده توی لونه اش ... خود کشی کرده

فرشته دختر همسایه مون لپاش گل انداخته

می گفتن چن شبه باباش اونو توی قمار باخته

درس نزدیک پاییز

کوچه مون غرق سیاهی شد

خدا افتاد توی آب و ماهی شد

صدای نازکی دائم سگامونو صدا میزد

چه غمگین کدخدا تو حوض خونه اش دست و پا می زد

درس نزدیک پاییز

آب کل چشمه ها خون شد

فرشته دختر همسایه مجنون شد

سگا زنجیر می خوردن

کلاغا .... جوجه می مردن

خدا تو تور ماهی گیر افتاد و ... 

 درس نزدیک پاییز خواب وحشتناکیو دیدم....

مهتاب یغما

 


نوشته شده در شنبه 90/1/27ساعت 5:3 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

 خیلی ممنون اینقد اسون منو داغون کردی واسه احساسی که داشتم دلمو خون کردی تو که هیچ حسی به این قصه نداشتی واسه چی منو

به محبت دو روزه مهمون کردی همه عالم میدونستن که بری میمیرم ولی تو با رفتنت عالمو حیرون کردی خیلی ممنون واسه هرچی که اوردی

به سرم خیلی ممنون ولی من هیچوقت ازت نمیگذرم


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/17ساعت 6:8 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

وقتی که عشقت را دلم اصرار دارد

حتا نگاهت سعی بر انکار دارد

تصویر من در آینه تصویری از توست

آیینه هم مانند تو آزار دارد

در تنگ ما بی تاب دریاییم غافل

از اینکه دریا مرغ ماهی خوار دارد

دنیای ما را کاش می دیدی فریدونگل تقدیم شما

هر آدمی در آستینش مار دارد

اینجا سپاه فیل هم از پا می افتدگل تقدیم شما

اینجا پرستو سنگ بر منقار دارد

ای کاش من در این نبرد از پا نیفتم

حتی خدا با من سر پیکار داردگل تقدیم شما

"مهتاب یغما"


نوشته شده در سه شنبه 89/9/30ساعت 5:10 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

با منه بی کس و تنها شده،یارا تو بمان

همه رفتند از این خانه،خدایا تو بمان



نوشته شده در شنبه 89/8/22ساعت 6:10 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

خانم جوانی در سالن فرودگاه در انتظار پرواز بود و باید کمی وقت می گذراند.

تصمیم گرفت کتابی بخرد و سرخودش را گرم کند.

همراه کتاب، یک بسته بیسکوئیت هم خرید.

روی مبلی در سالن انتظار پرواز نشست و کتابش را بازکرد و با آرامش مشغول خواندن شد.

آقائی که روی همان مبل، و کمی آن طرف تر از بسته بیسکوئیت نشسته بود مجله ای برداشت و شروع به ورق زدن کرد. 

تا خانم اولین بیسکوئیت رااز بسته در آورد، آن آقا هم یکی برداشت.

 

خانم یکّـه خورد، اما بروی خودش نیاورد و در دلش گفت:

 

”چه پُـررو! اگه حوصله داشتم حالشو جا می آوردم.“

با هر بیسکوئیت دیگری هم که خانم برداشت، آن آقا هم یکی برداشت.

اعصاب خانم داشت حسابی خراب می شد، اما دلش نمی خواست جنجالی راه بیفتد.

وقتی فقط تنها یک بیسکوئیتِ دیگر تهِ بسته باقی مانده بود، خانم فکر کرد که :

 ”خوب حالا دیگه این مردکه چیکار می تونه بکنه؟“

 

امّا، آن آقا آخرین بیسکوئیت را برداشت، دو نیم کرد و یک نیمه را به خانم داد.

خانم حالا دیگر حسابی عصبانی شده بود:

” اَه، این یارو دیگه شورشو درآورده! “

 

با یک خیز از جا بلند شد، چنگ زد و کتاب و وسایلش را

برداشت و خشمگین وارد صف ورود به هواپیما شد.

امّـا وقتی بالاخره روی صندلی هواپیما نشست و دست کرد تا عینکش را از داخل کیفش دربیاورد . . .

. . . با تعجب دید که بسته بیسکوئیتش سالم و دست نخورده آنجاست.

پشتش تیر کشید، و عرق بر پیشانی اش نشست.

اشتباه کرده بود...

بیسکوئیت روی مبل مال او نبود...

آن آقا بیسکوئیت هایش را، بدون این که عصبانی شود و یا بدخـُـلقی کند، با او تقسیم کرده بود . . .

در حالی که او از تصور تقسیم بیسکوئیت هایش با آن آقا هم نهایت درجه عصبانی شده بود.

و حالا دیگر فرصتی هم برای پوزش و یا توضیح وجود نداشت. . . 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 89/6/21ساعت 10:55 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

شب عف است ومحتاج دعایم

زعمق دل دعایی کن برایم اگر امشب به معبودت رسیدی

خدا را در میان اشک دیدی کمی هم نزد او یادی ز ما کن

کمی هم جای ما او را صدا کن بگو یارب فلانی رو سیاه است

دو دستش خالی و غرق گناه است بگو یارب تویی دریای جوشان

 در این شب رحمتت بر وی بنوشان التماس دعا


نوشته شده در پنج شنبه 89/6/11ساعت 12:8 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

زندگی نقطه سر خط برو با خیال راحت

به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت

با سی و دو حرف دلگیر مختصر مفید و ساده

گفتی که سایه ی عشقت از سرم خیلی زیاده

زیر دردو خط کشیدی ضربدر زدی رو اسمم

تا بدونم که به عشقت تا که جون دارم طلسمم

عزیزم نقطه ته خط برو با خیال راحت

به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت

روی یک کاغذ بی خط حرفای خسته به نوبت

توی سرزمین نامت حرف (ت) کرده قیامت

زندگی نقطه سر خط بی وفایی شده عادت

تو نوشته بودی دیدار سه تا نقطه به قیامت

زندگی نقطه سر خط تلگرافی شده نامت

قلبمو مچاله کردی لای نقطه چین نامت

عزیزم نقطه ته خط برو با خیال راحت

به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت

زندگی نقطه سر خط برو با خیال راحت

به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت

با سی و دو حرف دلگیر مختصر مفید و ساده

گفتی که سایه ی عشقت از سرم خیلی زیاده

زیر دردو خط کشیدی ضربدر زدی رو اسمم

تا بدونم که به عشقت تا که جون دارم طلسمم

عزیزم نقطه ته خط برو با خیال راحت

به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت

روی یک کاغذ بی خط حرفای خسته به نوبت

توی سرزمین نامت حرف (ت) کرده قیامت

(ت) مث تو,مث تردید, (ت) مث آخر طاقت

مث تنهایی, مث تب, مث آخر خیانت

عزیزم نقطه ته خط برو با خیال راحت

به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نا...نامت



(ت) مث تو,مث تردید, (ت) مث آخر طاقت

مث تنهایی, مث تب, مث آخر خیانت

عزیزم نقطه ته خط برو با خیال راحت

به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نا...نامت



نوشته شده در سه شنبه 89/5/12ساعت 1:13 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

قالب وبلاگ : قالب وبلاگ