سفارش تبلیغ
صبا ویژن


فطرس

وقتی تو نیستی

نه هست های ما چونان که بایدند

نه بایدها.

           مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم

عمری است لبخندهای لاغر خود را

در دل ذخیره می کنم؛

باشد برای «روز مبادا».

           اما در صفحه های تقویم

                     روزی به نام «روز مبادا» نیست.

آن روز هر چه باشد

روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا

روزی درست مثل همین روزهای ماست.

                                       اما کسی چه می داند

                                            شاید امروز نیز روز مبادا باشد.

وقتی تو نیستی

نه هست های ما چونان که بایدند

نه بایدها.

هر روز بی تو روز مباداست.

 

قیصر امین پور

 


نوشته شده در دوشنبه 87/6/25ساعت 10:40 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |


نوشته شده در دوشنبه 87/6/11ساعت 10:21 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

 

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم

یا چشم بپوش و از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم

این جام ترک خورده چه جای نگرانی ست

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را

بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم


نوشته شده در دوشنبه 87/6/11ساعت 10:18 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟

دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟

آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو

زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟

تو ، خودت را هدیه ام کردی ، ولی من هم

شعرهایم را که بی پرواست ، می دانی؟

هر چه می خواهیم – آری – از همین امروز

از همین امروز ، مال ماست ، می دانی؟

گرچه من ، یک عمر همزاد عطش بودم

روح تو ، هم – سایه دریاست می دانی؟

دوستت دارم- همین ! از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی؟


نوشته شده در دوشنبه 87/5/28ساعت 1:32 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که نه باید برم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست



نوشته شده در دوشنبه 87/5/28ساعت 1:16 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |

در دل و جان خانه کردی عاقبتآمدی کآتش در این عالم زنیای ز عشقت عالمی ویران شدهمن تو را مشغول می کردم دلا

هر دو را دیوانه کردی عاقبتوانگشتی تا نکردی عاقبتقصد این ویرانه کردی عاقبتیاد آن افسانه کردی عاقبت


نوشته شده در شنبه 87/4/29ساعت 12:45 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |

ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ماای نور ما ای سور ما ای دولت منصورماای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ماای یار ما عیار ما دام دل خمار مادر گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل

   

ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ماجوشی بنه در شور ما تا میشود انگور ماآتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ماپا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ماوز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما


نوشته شده در سه شنبه 87/4/25ساعت 2:28 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |

تورامن زهر شیرین خوانم ای عشق

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگرـ هر لحظه ـ رنگی تازه گیری،

به غیر از زهر شیرینت نخواهم

تو زهری زهر گرم گرم سینه سوزی

تو شیرینی که شور هستی از توست

شراب جام خورشیدی که جان را

نشاط از تو ،غم از تو، مستی از توست

به آسانی مرا از من ربودی

درون کوره غم آزمودی

دلت آخر به سر گردانیم سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی

بسی گفتن دل از عشق بر گیر!

که:نیرنگ است و افسوس است و جادوست!

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که او زهر است اما ...نوش داروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود،

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه درد

غمی شیرین دلم را می نوازد.

اگر مرگم به نامردی نگیرد:

مرا مهر تو در دل جاودانی است.

وگر عمرم به ناکامی سر آید

تورا دارم که مرگم زندگانی ست


نوشته شده در سه شنبه 87/4/25ساعت 2:25 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ