سفارش تبلیغ
صبا ویژن


فطرس

https://telegram.me/khandvaneh94  کانال سرگرمی ریحون عکس اهنگ اشعار به زبان ترکی و فارسی


نوشته شده در پنج شنبه 94/12/20ساعت 11:58 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

کانال سرگرمی و شعر ریحون 

 

https://telegram.me/khandvaneh94


نوشته شده در پنج شنبه 94/12/20ساعت 11:42 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه می‌کنم

زیبایی‌ات را با بهار گاه اشتباه می‌کنم

از شرم سر انگشت من پیشانی‌ات تر می‌شود

عطر تنت می‌پیچد و دنیا معطر می‌شود

گیسوت تابی می‌خورد، می‌لغزد از بازوی تو

از شانه جاری می‌شود چون آبشاری موی تو

چون برگ گل در بسترم می‌گسترانی بوی خود

من را نوازش می‌کنی بر مهربان زانوی خود

آسیمه می‌خیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر

ای عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر

من بی تو می‌میرم نرو، من بی تو می‌میرم بمان

با من بمان زین پس دگر هر چه تو می‌گویی همان

در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت

می‌خوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت

.


نوشته شده در یکشنبه 94/11/18ساعت 11:59 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

با تو از خویش نخواندم- که مجابت نکنم


خواستم تشنه ی این کهنه شرابت نکنم 


گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن


تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم 


دستی از دور به هرم غزلم داشته باش


که در این کوره ی احساس مذابت نکنم


گاه باران همه ی دغدغه اش باغچه نیست


سیل بی گاهم و ناگاه خرابت نکنم 


فصلها حوصله سوزند.-بپرهیز- که تا


فصل پر گریه ی این بسته کتابت نکنم


هرکسی خاطره ای داشت- گرفت از من و رفت


تو بیندیش- که تا بیهده قابت نکنم


نوشته شده در یکشنبه 94/11/18ساعت 11:58 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |


تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست 

 محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست 


از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت 

 که در این وصف زبان دگری گویا نیست 


بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما 

 غزل توست که در قولی از آن ما نیست 


تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم 

تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست 


 شب که آرام تر از پلک تو را می بندم 

در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست 


این که پیوست به هر رود که دریا باشد 

 از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست 


 من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم 

این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست


نوشته شده در یکشنبه 94/11/18ساعت 11:53 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

 

با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج

حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج

 

ای موی پریشان تو دریای خروشان

بگذار مرا غرق کند این شب مواج

 

یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم

یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج

 

ای کشته ی سوزانده ی بر باد سپرده

جز عشق نیاموختی از قصه حلاج

 

یک بار دگر کاش به ساحل برسانی

صندوقچه ای را که رها گشته در امواج


نوشته شده در شنبه 94/10/5ساعت 9:19 صبح توسط خوشمود نظرات ( ) | |

خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی

بشنود دوستش از نامزدش دل برده

مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی

که به پرونده جرم پسرش برخورده 

خسته ام مثل پسربچه که در جای شلوغ

بین دعوای پدرمادرِ خود گم شده است

خسته مثل زن راضی شده به مهرِ طلاق

که پر از چشمِ بد و تهمتِ مردم شده است 

خسته مثل پدری که پسر معتادش

غرق در درد خماری شده فریاد زده

مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس

پسرش ، پیشِ زنش ، بر سرِ او داده زده ... 

خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم

دکترش گفته به دردِ سرطان مشکوک است

مثلِ مردی که قسم خورده خیانت نکند

زنش اما به قسم خوردنِ آن مشکوک است 

خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه

که کسی غیر پرستار سراغش نرود

خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که

عـــــید باشد ... نوه اش سمت اتاقش نرود ! 

خسته ام ! کاش کسی حال مرا می فهمید ...

غیر از این بغض که در راهِ گلو سد شده است

شدم ام مثل مریضی که پس از قطع امید

در پی معجزه ای ... راهی مشهد شده است ...


نوشته شده در پنج شنبه 94/10/3ساعت 11:56 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد

بعد از این دیدن او فرض محالت باشد


از خدا ساده بپرسی که تو اصلا هستی !؟

گریه ات باعث تکرار سوالت باشد


چمدان پر بکنی خاطره ها را ببری

عکسهایش همه عمر وبالت باشد


روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد

باز پیچیده ترین شکل خیالت باشد


توی تنهایی خود فکر مسکن باشی
 
قرص اعصاب فقط چاره ی حالت باشد


"ای که از کوچه معشوقه ما می گذری"

قسمت ما نشد این عشق...

حلالت باشد...


نوشته شده در پنج شنبه 94/10/3ساعت 11:53 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |


هیچ کس مانند من در عاشقی خودخواه نیست

انتخابم کن که هر راهی بجز این ، راه نیست!!

فکر تغییر من عاشق نباشی بهتر است

عاشق دیوانه هرگز قابل اصلاح نیست

حال من همراه تو از هر زمانی بهتر است

لایق اندازه اش حتی زمان شاه نیست !

می روم از صنف شیرینی شکایت می کنم

جعل لبخندت که کار "حاج عبدالله" نیست !

تازگی از روی چال گونه ات فهمیده ام

جای زیبایی شناسی توی دانشگاه نیست

کاش میشد جای من بودی، فقط یک ثانیه!

تا بفهمی عاشقت آنقدرها خودخواه نیست


نوشته شده در پنج شنبه 94/10/3ساعت 11:49 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |

میدونید ضرب المثل«سرش بره قولش نمیره» از کجا اومده؟؟؟    

روی دستش " پسرش " رفت ولی " قولش نَه "

نیزه ها تا " جگرش "رفت ولی " قولش نَه "

این چه خورشید غریبی است که با حال نزار

پای " نعش قمرش " رفت ولی " قولش نَه "

شیر مردی که در آن واقعه " هفتاد و دو " بار

دست غم بر " کمرش " رفت ولی " قولش نَه "

هر کجا مینگری " نام حسین است و حسین "

ای دمش گرم " سرش " رفت ولی " قولش نَه 

اَلسَّلامُ عَلَیْک یا اَباعَبْدِاللهِ الحُسَین(ع) 

(میلاد باسرسعادت امام حسین وحضرت عباس وامام سجاد مبارک یاد)


نوشته شده در جمعه 94/3/1ساعت 11:53 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ