عاجزانه به در و ديوار گورستان تكيه دادم و شاهد رفتنت شدم اي نازنينم رفتنت را ديدم ولي باور نكردم كه اين تويي كه بر دوش ها حمل ميشوي همه رفتند و من تنها ماندم در غم و اندوهي از دوريت
حال كه خود را يافتم دو زانو روي خرواري از خاك ديوانه و مجنون
با يار وفادارم وداع كردم روزگار تو را از دستانم ربود يار وفادارم عاشقت خواهم ماند تا ابد تا ابد