صبـر كن گريه زمين گير شود بعد برو
آسمان قصه ي منـدير شود بعد برو
دلم از ناله ي بشكسته ي تو سير نگشت
تا دل از قامت تو سير شود بعـد برو
سال ها ساعت عمرم به تماشاي تو رفت
دست بگذار پسر پير شود بعـد برو
خسته ي اشكي اگرهست تو هم صبر نماي
اين سفر اشك به زنجيـر شود بعد برو
جان مرغي كه پر و بال تكيده است نگر
مرغ اگرزنده به تقـدير شود بعد برو
محنت فـاصله ها ايل دلم را بشكست
خواب چون قابل ِتعبيـرشود بعد برو
هر كه جـاني به در آرد به قصاصش ببرند
غم در اين محكمـه تقصير شود بعد برو
ماه در عقرب غم داس به خرمن نبـرند
صبر كن "زود" چه قـدرديرشود بعد برو
باورم نيست كه افتـادي و افتاده شدم
عشق اگر كشته به شمشير شود بعـد برو
صبر كن تا كه ببيني قفـس سينه ي يار
هدف قبضه ي پنج تيـر شود بعد برو