سفارش تبلیغ
صبا ویژن


فطرس

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم

صید افتاده به خونم،

تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟!

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی،

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم

دگر از پای نشستم

گوئیا زلزله آمد

گوئیا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این شکسته صدایی

برنخیزد دگر از مرغک پربسته نوایی

تو همه بود و نبودی

تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من

که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل

به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی

نتوانم، نتوانم

بی تو من زنده نمانم.



نوشته شده در یکشنبه 87/12/25ساعت 12:20 عصر توسط خوشمود نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ